سالهای پیش همچین وقتهایی که از خاب بیدار میشدم حلوی آینه می ایستادم و در حالیکه تموم چشمم از زیلایی پر میشد باخودم فکر میکردم بیچاره تو که این زیبایی رو نمیبینی این موی بلند افشان مشکی عاشق کش این گونه های برجسته و لبهای خندان و برق ته مردمک هام رو نمیبینی
بعد با خودم فکر میکردم شاید وقتی از راه برسی اینها همه هنوز سر جای قبلی خودش باشه و چشم تو معطوف ب ابنهمه زیبایی بشهامشب اومدم بهت بگم دیر اومدی تموم چیزهایی ک میگفتم لم برات میسوزه که نمیبینی شون از بین رفتن نه موی بلند نه صورت جوون و شاداب هیچکدوم از اونها نیست همه رفتن و یک اندوه عمیق ته مردمک چشمهام خونه کرده ک با هیچ کاری برنمیگرده ب قبل.
حیف ک نبودی ک منه جوون رو در اغوش بکشی و قدرمو بدونی .
خبر عمگین و کوتاهه در استلنه ی سی سالگی هستم و زندگی بی ثمرم رو باخودم ب این طرف و اون طرف میکشونم. این من شاد...
ادامه مطلبما را در سایت این من شاد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fa-shada بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1401 ساعت: 17:51